مقالک های شیردل خراسانی

از دفتر شعر تو کسی نیست نخوانده

مقالک های شیردل خراسانی

از دفتر شعر تو کسی نیست نخوانده

۱۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

وایکینگ ها و نامهای پنهان اسلامی

شیردل خراسانی | سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۱:۰۲ ق.ظ

چندی پیش خبرگزاری های جهان از کشف نامهای نهان اسلامی مانند « الله » و « علی » در وسایل وایکینگ ها در محوطه باستانی "بیرکا و گاملا" در نزدیکی «اوپسالا» ی سوئد خبر دادند.



این نام ها بر روی یک لباس بافته شده در آسیا (احتمالا ایران) و یک انگشتر یافت شده در گور یک زن وایکینگ در منطقه "بیرکا" نقش بسته بود.این نام ها با استفاده از ابزارهایی مانند آینه و منشور و بزرگ کردن جزئیات خوانده شد.

این کشف پرسش های فراوانی را در برابر دانشمندان سوئدی قرار داد.

دو پرسش بنیانی دانشمندان این بود:

یکم - چگونه این نام ها به مناطق سرد وایکینگی رسیده است؟روابط مسلمانان و وایکینگ ها چگونه بود؟

دوم - چرا این نامها به صورت «پنهان» در لباس ها و نگین انگشتر درج شده بود؟

در پژوهش هایی که به تازگی پژوهشگران و مورخین انجام داده اند ، فصلی نو از تاریخچه روابط مسلمانان و وایکینگ ها در حال بررسی است.

جالب اینجاست که در سالهای گذشته در سوئد و نروژ سکه های اندلسی-اسلامی و حتی سکه هایی از حکومت های اسلامی شیعه شمال آفریقا به دست آمده است و اکنون هم "آنیک. لارسن" باستان شناس سوئدی احتمال میدهد که برخی از قبرهای موجود در بیرکا متعلق به وایکینگ های مسلمان باشد و یا اینکه وایکینگها تحت تاثیر باورهای اسلامی مدفون شده باشند.

اما چیزی که از همه اینها مهمتر است ، اینکه تاثیرات اسلام در جهان بسیار فراتر از این چیزهاست.در مناطق مختلف جهان از چین و هند و حتی آفریقا تاثیرات اسلام مشهود است.ولی در جهان کنونی مسیحیت ، انگار هیچ اثری از اسلام نبوده است.

مساله این است که ما درباره تاریخ اسلام در میان مسیحیان با سه سانسور متفاوت روبرو هستیم.

یکی سانسور تاریخی و دومی سانسور درونی است و دیگری سانسور بیرونی.

اولا - از لحاظ تاریخی بسیاری از اکتشافاتی که درباره اسلام است ، خاموش نگه داشته میشود الّا شَذَّ و نَدَر.

برای نمونه هزاران اکتشاف جالب درباره اسلام در میان سرخپوستان و وایکینگ ها به دست آمده است که تعداد ناچیزی از آن بازتاب رسانه ای یافته است. برای مثال یافته شدن نام «محمد» در میان سنگ نوشته های سرخپوستان هیچگاه بازتابی نداشت.

دوم اینکه مدارک فراوانی وجود دارد که کلیسا و ارتش های وفادار به کلیسا در ویران سازی آثار اسلامی در اروپا و آمریکا بسیار کوشیدند.

برای نمونه نقاشی هایی از معابد سرخپوستان وجود دارد که همانند معماری مساجد اسلامی است ولی اکنون میبینیم که از این اثر معماری هیچ خبری نیست و پس از جستجوی فراوان میفهمیم که این اثر معماری توسط ارتش اکتشافی اسپانیا که کاتولیک های متعصبی بودند ، ویران شده است.

 

و سومین مساله این است که به دلیل فشار های دادگاههای تفتیش عقاید در اروپا ، بسیاری از غیرمسیحیان دست به «تقیه» های شدیدی زدند.

در تواریخ مکتوب تنها از تقیه مسلمانان اسپانیا و پرتغال -پس از سقوط غرناطه - یاد شده ولی اکتشافات تازه وایکینگی-اسلامی در سوئد و اینکه نمادهای اسلامی بسیار پنهان طراحی شده است ، نشان میدهد که در میان وایکینگ های مسلمان شده ، این ترس از «انگیزیسیون» و تفتیش عقاید کلیسا به شدت وجود داشته است.

جالب این است که همین واتیکان با این کارنامه تاریکش ، مدعی مسیحی ستیزی مسلمانان است و رفتارهای برخی فرمانروایان مسلمان نما را به عنوان شاهد می آورد.

در حالی که در خاورمیانه اسلامی هزاران کلیسای چندصدساله و هزارساله وجود دارد ولی حتی یک مسجد صدساله در اروپا -به جز اسپانیا- وجود ندارد.

به راستی تا کنون از خودتان پرسیده اید که چرا در فرانسه و ایتالیا و آلمان و انگلستان و حتی آمریکا که خودشان را سرآمدهای «همزیستی مسالمت آمیز» میدانند ، حتی یک مسجد صد و بیست ساله وجود ندارد؟؟؟
  • شیردل خراسانی

درب نگاره ها

شیردل خراسانی | سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۵۵ ق.ظ

یکی از چیزهایی که خیلی توجهم را به خودش جلب میکند ، نقش و نگار روی دیوار ها و درب خانه هاست.

درباره دیواره نگاره ها (یا گرافیتی ) مطالب زیادی گفته و نوشته شده است.

در ایران برجسته ترین گرافیتی ها مربوط به نقاشی های انقلابی دهه شصتی است.

البته شابلون ها و شعار نویسی های دهه پنجاهی هم جای خود دارد.

اما نکته ای که برایم جالب بود ، این است که تاکنون ندیدم کسی درباره "درب نگاره ها" پژوهش فراگیر و عمیقی انجام داده باشد.

من هر جایی که میروم ، به بیشتر خانه ها و دیوارها و درب ها نگاه می اندازم و گاهی مبهوت عجایبی میشوم که در همین دیوارها و درب ها خفته است.

من با نگاهی به سیر کهنه ترین درب ها به نکات جالبی رسیدم ؛ اما به صورت چکیده باید بگویم که بر روی درب های چوبی کهن ، به جز دو کوبه و چند شکل هندسی که با فولاد بر درب نقش بسته است ، چیز جالب تری وجود ندارد.

البته در موزه آستانقدس درب هایی هست که این اشکال هندسی پیچیده تر و دارای تهذیب ها و آیات قرآن و کتیبه های عربی و فارسی است.

تا دهه سی خورشیدی بیشتر درب های آهنی ، ساده و در برخی موارد دارای نقش های هندسی و خطوط موازی و نا اقلیدسی است.

اما کم کم نقش های گیاهان و جانوران و انسان ها نیز به درب ها افزوده میگردد.

من هرگاه به این نقش ها میرسم از آنها عکسبرداری مینمایم و تا جایی که بتوانم تاریخچه آن را از صاحبش میپرسم.

زمستان پارسال در حال گذر از کوچه های کهن پیرامون میدان "پنجراه" در مشهد بودم و ناگهان یک نقش منحصر به فرد را بر روی درب یک خانه دیدم.

این درب دو لنگه داشت که بر روی هر لنگه آن نقش یک "شیر و خورشید" بود و بر بالای هر کدام یک تاج پهلوی !!



تا کنون هرگز چنین نقشی را بر هیچ دربی ندیده بودم.

برایم جالب بود که چگونه این نقش تاکنون برجای مانده است؟

پسر صاحبخانه در آنجا بود و میگفت این "شیر و خورشید و تاج" در زمان پهلوی نشان پرچم ایران بود و الان شده نماد سلطنت طلبی!

از او درباره چرایی ماندگاری این نقش تا کنون پرسیدم ، گفت که: اوایل انقلاب خیلی از مردم به پدرم به خاطر این "شیر" زخم زبان میزدند؛ پدرم هم لج کرد و گفت "همینه که هست!" و تا کنون این نقش را دست نزده و کسی هم کاری به کار این نقش ندارد.

از او خواستم که از من در کنار این نقش چند عکس بگیرد و این عکسی که در بالا میبینید ، یادگار همان زمان است!

پس از آن چندین "درب نگاره" یکتای دیگر هم دیدم که از آنها عکسبرداری کرده ام!
  • شیردل خراسانی

یک نقدنویسی متفاوت

شیردل خراسانی | سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۵۱ ق.ظ

شادروان دکتر علی شریعتی یکی از چهره های جنجالی تاریخ انقلاب است.

گروهی وی را تا حدی بالا میبرند که به وی لقب لوتر شیعه میدهند و گروهی هم وی را بر زمین میکوبند و وی را تکفیر میکنند و یا برخی روشنفکران وی را «نادان خوش بیان» میخوانند و شمار بسیار کمی هستند که درباره وی با میانه روی سخن بگویند.

بحث درباره شریعتی در همه دوره های انقلاب و پس از انقلاب و در زمان حاضر هنوز مشتاق های خاص خود را دارد و جالب اینجاست که به گزارش یادداشت های شهید «محمدرضا خلیلی» در کتاب «دشت عباس» ، بحث درباره شریعتی حتی در سنگرهای رزمندگان در اوج جنگ با صدام هم جریان داشت.

به هرحال دکتر شریعتی با همه نقدهایی که به وی و اشتباهاتش وارد است ، دارای اندیشه های متعالی و بزرگی هم بوده است که اکنون نیز میتوان از آن بهره برد.

اما نقادی آثار و اندیشه های ایشان میتواند ، سره و ناسره را از سخنان وی بیرون بکشاند.

یکی از منتقدین جدی و جنجالی دکتر شریعتی در دوره حیات وی ، شهید قاسم اسلامی بود.

وی در نقد اشتباهات دکتر شریعتی بسیار کوشا بود و سخنرانی های فراوانی در نقد وی انجام داد و کتاب هایی هم نوشت.

یکی از همان کتاب ها که در آن زمان بسیار جنجال به پا کرد ، کتاب "سخنی چند با آقای علی شریعتی" بود که یک سوم هر صفحه کتاب سفید چاپ شده بود برای جواب دهی دکتر شریعتی!

شاید در وهله نخست این کار عجیب بیاید ولی در حقیقت این اقدام یک جنگ روانی بود علیه دکتر شریعتی.



زیرا هر خواننده کتاب یک پاسخنامه سیار داشت که میتوانست از دکتر شریعتی در هر لحظه ای ، درخواست پاسخ نماید.

گفته می شود که این کتاب سنگین ترین نقادی علیه دکتر شریعتی بود زیرا فشار روانی این کتاب و پاسخنامه سیار آن ، کلافگی بسیاری را برایش درست کرده بود.

البته پس از چندی ، دکتر شریعتی در لندن درگذشت.

اما این کتاب ، سرنوشتی خونین برای نویسنده این کتاب رقم زد ؛ شیخ قاسم اسلامی در سال پنجاه و هشت در حیاط خانه اش توسط گروهک فرقان ، ترور شد و به شهادت رسید.
  • شیردل خراسانی

مدیچی ، رنسانس و ربای خوب

شیردل خراسانی | سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۲۳ ق.ظ

شاید تا کنون درباره رنسانس چیزی شنیده اید یا دستکم نامش به گوشتان خورده.

رنسانس (به معنی نوزایی) نام عصری سیصد ساله در اروپا است که قرون وسطا را به قرون جدید پیوند می دهد ؛ زیرا دانش های باستانی اروپا که در دست مسلمانان بود ، بازتولید شد و به دانش های بزرگتری رسید که شامل : دانش های هنری و صنعتی و انسانی و تجربی بود و حتی بر دین و کلیسا نیز تاثیر گذاشت.

اما شاید برایتان جالب باشد که موتور محرّکه عصر رنسانس توسط پول ربوی بانکها روشن شد.



در شهر فلورانس ایتالیا خانواده ای وجود داشت که این جرقه عصر رنسانس را روشن کرد؛ خانواده مدیچی از جمله خانواده های ثروتمندی بود که ثروت خود را از طریق ربا گرفتن از روی وام مردم به دست می آورد و سپس با گسترش دادن شعبه های بانک خود در سراسر اروپا و رباخواری از مردم ، چنان ثروتی به هم زد که حتی گاهی پادشاهان نیز از آنها وام میگرفتند.

رباخواری آنها طوری بود که مردم به آنها لقب «خونخواران بدتر از یهود» داده بودند و بخاطر همین مسئله بخش بزرگی از توده مردم با آنها دشمن شده بودند.

ثروت مدیچی ها چنان زیاد و افسانه ای شد که آنها به طور طبیعی فرمانروایان جمهوری فلورانس شده بودند و رای اعضای سینوریه (پارلمان فلورانس) را به دست آوردند و حالا بماند که خودشان هم تبدیل شدند به عضو ثابت سینوریه!!!

اما رباخواری گسترده مدیچی ها از یکسو دشمنی پاپ را برمی انگیخت و از سوی دیگر فشار رباهای آنان بر خزانه شاهان اروپا ، بذر کینه را در دل آنها کاشت.

این دشمنی ها باعث شد که مدیچی ها پول خود را صرف تعیین پاپ ها و شاهان نمایند و این استراتژی آنها چنان بالا گرفت که پس از چندی ، چندین پاپ و شاهبانو از میان خاندان مدیچی به قدرت رسیدند؛ مانند «پاپ لئون دهم» ، «پاپ کلمنت هفتم» و  «پاپ پیوس چهارم» .

در فرانسه نیز دو شاهبانو از میان مدیچی ها برگزیده شدند : «کاترین دومدیچی» و «ماری دومدیچی» .

و بدتر اینکه همین مدیچی ها برای دریافت قدرت بیشتر ، دست به فجایع بزرگی در اروپا زدند ؛ مانند «جنگ سی ساله مذهبی» که توسط پاپ لئون دهم کلید خورد و نیمی از اروپا را ویران کرد و «کشتار سن بارتلمی» که توسط کاترین دومدیچی (یا دومدیسی) انجام شد.

به هرحال امپراتوری مدیچی ها در قرن شانزدهم با انحلال «بانک مدیچی» رو به نابودی گذاشت و در قرن هجدهم به طور کامل منقرض شد ولی مورخین امپراتوری سیصدساله مدیچی ها را - با همه خونخوارگی و پلیدی هایش - دارای نکات روشن و قابل توجهی می دانند.

مدیچی ها با اینکه ثروت کلان نامشروعی از راه ربا گرد آورده بودند ولی دو ویژگی مهم داشتند که اولا خودشان اهل هنر و ادب و دانش و صنعت بودند و ثانیا بخش مهمی از ثروت خود را وقف دانشمندان و صنعتگران و ادیبان و هنرمندان میکردند. افرادی مانند داوینچی ، میکل آنژ ، ماکیاول ، امریکو وسپوچی و بسیاری دیگر در همین دربار مدیچی ها پرورش یافتند ولی نکته جالبی نیز اینجا است که هنر اروتیک رنسانسی از سوی همین مدیچی های فلورانس با تندیس های برهنه میکل آنژ و داوینچی آغاز شد.

توجه زیاد مدیچی ها به دانش باعث شد که پس از فتح قسطنطنیه به دست عثمانی ها ، بسیاری از دانشمندان یونانی با صدها نسخه کتاب نفیس یونانی و اسلامی رهسپار فلورانس شوند و این کتاب ها دروازه ای بود که اروپایی ها به وسیله آن سَری به دنیای باستان زدند و برای همین است که سال آغاز رنسانس را همان سال فتح قسطنطنیه و مکان آغاز آن را در فلورانس میدانند.

همین یک نقطه روشن درباره خاندان مدیچی باعث شده است که بسیاری در غرب ، هزاران نقطه تاریک و پلید درباره مدیچی ها را فراموش کنند و دم از #ربای_خوب بزنند و بگویند : "اگر مدیچی ها ربا خوردند ، به جایش چراغ دانش و هنر و صنعت را در جهان روشن کردند"

همین اندیشه منجر میشود به ساخت دو فیلم پربیننده مدیچی اربابان فلورانس ( medici master of florence) و اهریمن داوینچی ( davinci's demon) که راهبرد "تطهیر مدیچی" و اسطوره سازی از آنها را در پیش میگیرد.

همین راهبرد در ایران تبدیل میشود به استراتژی تطهیر غارتگران اقتصادی که سرکرده این استراتژی با وقاحت بی پایان میگوید : "اینها نباید اعدام شوند چون شغل های بسیاری برای ایرانی ها درست می کنند."

اشکال بزرگ ما این است که تاریخ غرب را به درستی نمی دانیم که اینگونه در ورطه فساد "مدیچی های ایران" افتاده ایم که حتی همان یک نقطه روشن مدیچی های فلورانس را ندارند و حتی دشمن هنر و صنعت و دانش در ایران هستند.

و تاسف بزرگتر این است که تاکنون هیچ کتاب مستقلی درباره مدیچی ها به زبان فارسی نوشته یا ترجمه نشده است و این جای بسی افسوس دارد.
  • شیردل خراسانی

احمد کسروی و وهابیت

شیردل خراسانی | سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۱۱ ق.ظ

سید احمد کسروی از افراد جنجالی معاصر ایران است.

فردی که در تبریز فعالیتش را از طلبگی آغاز کرد و در پایان ، کارش پس از تاسیس دین جدید به نام پاکدینی به شیعه ستیزی و سوزاندن مفاتیح الجنان و دیوان حافظ و آثار سعدی کشیده شد.

در مطالعاتی که بر روی آثار دینی احمد کسروی داشتم ، متوجه تناقض عجیبی در اندیشه های وی شدم ؛ آمیزه ای شگفت از «ناسیونالیسم سکولار» و «وهابیت» !

از یک سو به جدایی نهاد دین از سیاست باور داشت و حتی خواستار نابودی همه زبان های محلی ایران برای ارتقای زبان فارسی شد و از سوی دیگر به شدت متاثر از اندیشه های وهابیت و «محمد بن عبدالوهاب» بود.

برای مثال در مناظره ناتمام وی با شهید نواب صفوی ، کسروی پس از توهین به مقابر ائمه اطهار گفت : "شما چرا این قبرها را زیارت میکنید؟ مگر در قرآن نیامده که <لاتکرموا موتیکم>؟ "

نواب نیز گفت : "کجای قرآن چنین چیزی آمده؟ زودباش نشان بده"

که کسروی در یک عقب نشینی میگوید :"شوخی کردم!



پیش از این ، بارها در کلیپ های شیوخ وهابیت می دیدم که آنها در نقد شیعه به سخنان کسروی استناد می کنند و برایم عجیب بود که اینها کسروی را از کجا میشناسند تا اینکه در کتابخانه قدیمی مدرسه اعتمادی کاشان یک نسخه از ترجمه عربی کتاب شیعه گری وی را پیدا کردم.

این کتاب را خود کسروی به عربی ترجمه اش کرده و در چاپخانه شخصی اش چاپ نموده بود : (چاپخانه پیمان)

آن موقع فهمیدم سخنان وهابیت از کجا آب میخورد. اما چرند تر از این کتاب در نقد شیعه ندیده ام و برای مثال کسروی عکس یک برگ نوشته عربی در کتابش درج نموده و درباره اش نوشت : این سوره یکصدوپانزدهم قرآن شیعه است و نامش "سوره ولایت" می باشد!!!

بقیه کتاب هم از این دست مزخرفاتی است که در قوطی هیچ بقالی یافت نمی شود


  • شیردل خراسانی

ابرقدرتی ایران در دوران پهلوی

شیردل خراسانی | سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۰۵ ق.ظ

یکی از تبلیغات هایی که در دوران پهلوی بسیار با شدت انجام میشد این بود که تا سی سال آینده ایران تبدیل به یک ابرقدرت جهانی اقتصادی خواهد شد و دوستداران پهلوی یا مخالفین انقلاب با تکرار این ادعا ، مدعی میشوند که انقلاب اسلامی در ابرقدرت شدن ایران یک وقفه چند صد ساله انداخت!!!!

یکی از این اشارات برای این ادعا ، گفتگوی محمدرضا پهلوی و بانو اوریانا فالاچی (خبرنگار ایتالیایی) است.

فالاچی از شاه درباره ادعای دولت ایران میپرسد که مدعی "قدرتمند شدن ایران در سی سال آینده" شده بود و شاه به وی این گونه پاسخ میدهد:

"...ظرف سی و شش سال آینده ایران همسطح شوروی ، آمریکا ، فرانسه و ژاپن خواهد شد..."

البته اعلیحضرت همایونی پیش بینی جالب دیگری هم فرمودند:

"... چین را به حساب نمی آورم، چون نه ثروتمند است و نه ثروتمند خواهد شد(!!!) برای اینکه پیش بینی میشود تا سی و پنج سال آینده جمعیت آن به یک میلیارد و چهارصد میلیون نفر برسد..."



به چند و چون ادعای ابرقدرتی در سی سال را کاری ندارم ولی انصافا به چه اندازه پیش بینی های شاه درست بود؟

شوروی که در سال 1370 فروپاشید و وارثش ، روسیه به قهقرای اقتصادی کشیده شد (هرچند اکنون کمی توانسته کمرش را راست کند)

آمریکا با تورم چهارصد درصدی و فروپاشی شهر صنعتی دیترویت امپراتوری اش به سر آمده.

فرانسه نیز اوضاع بهتری ندارد و کارخانه های فرانسه برای گریز از بحران مالی چشم به تسخیر بازارهای ایران در «پسابرجام» دوخته است.

ژاپن هم که جای گفتن ندارد و صنایعش به رکود کشیده شده اند.

و جالب اینجاست که آن چین که شاه پیش بینی ثروتمند نشدنش را میداد روز به روز در حال پیشرفته شدن است و اکنون در جهان زمزمه جایگزینی یوآن به جای دلار بلند شده است.

و جالب تر هم اینکه اصلی ترین مؤلفه رونق چین ، جمعیت فراوان آن است که این جمعیت فراوان با دستمزد بسیار کم در حال تولید ارزان ترین اجناس برای جهان هستند.

البته اقتصاد ایران از دهه هفتاد همان اقتصاد دوران پهلوی بوده است .

و با نگاهی به همین اقتصاد فلج شده ایران میتوانیم بر روی ادعای "ابرقدرتی ایران پس از سی و پنج سال" بهتر بیندیشیم
  • شیردل خراسانی

از شاهزادگی و آقازادگی تا ژن خوب

شیردل خراسانی | دوشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۵۷ ب.ظ

چند هفته پیش گفتگوی «محمدرضا پهلوی» و «اوریانا فالاچی» (خبرنگار ایتالیایی) را میخواندم و نکات جالبی داشت که یادداشت برداری کردم.

یکی از موارد جالبی که میان این دو گفتگو شد این بود که فالاچی از شاه نظرش را درباره برافتادن نظام های پادشاهی پرسید و شاه در میان پاسخش گفت :

"...وقتی شما میگویید نسل پادشاهان رو به انقراض است ، فقط یک جواب میتوانم بدهم و آن این است که وقتی سلطنت نباشد آنارشیسم یا حکومت چند نفری یا دیکتاتوری خواهد بود..."

در اینجا شاه چیزی گفت که همه نگاهها را به این سخن جلب میکنم. وی گفت: "...در هر صورت حکومت و نظام سلطنتی تنها فرم موجه برای حکومت ایران است ، به شرطی که من شاه باشم..."



دقت کردید؟

شاید همین روحیه خودبینی شاه بود که چشم او را از دیدن آینده بست.

اما این سخن محمدرضا پهلوی به این معنا نبود که که وی نخواهد به هیچ عنوان پادشاهی را رها کند. بلکه مطالعات من برعکس این قضیه را نشان میدهد.

شاه به هر دلیلی (که اینجا جای گفتنش نیست) از میانه های دهه چهل دچار بیماری سرطان شد و این بیماری هر روز جانکاه تر می شد.

برای همین در اوایل دهه پنجاه کم کم در این اندیشه افتاده بود که پس از هجده سالگیِ پسرش بزرگش (رضا) تاج و تخت را به او واگذار کند و خودش دو سه بار در مصاحبه هایش به این موضوع اشاره کرد که وی پیش از مرگش از پادشاهی کناره خواهد گرفت.

متوجه شدید؟

کسی که برای نگهداشتن تخت پادشاهی اش نوکری هر کس و ناکسی  را به جان خرید و پادشاهی بر ایران را «ملک الهی» خویش میدانست ، آنگاه که متوجه نزدیک بودن مرگش شد به دست و پا افتاد تا پادشاهی اش به دست فرزندش برسد و نه فرد دیگری...

و چقدر این حکایت برایم آشناست ، حکایت مدیرانی که سالهای سال مدیرند و وزیرانی که سالیان دراز بر کرسی وزارت تکیه میزنند و هیچ چیز حتی تعویض دولتها نمی تواند آنها را از جایشان تکان دهد.

اکنون هم که به پیری رسیده اند و خطر غول اجل را نزدیک می بینند در حال کوشش برای جانشینی فرزندانشان و یا نوچه هایشان هستند و این گونه است که نسل  «آقازاده ها» و «ژن خوب ها» و «کاسه لیس» بر می آیند و جای پدرشان و با استادشان را خواهند گرفت.

اما این مساله نه در نظام بسته پادشاهی بلکه در یک نظام جمهوری و با رای همان مردمی که از این آقازادگی و جولان ژن خوب ها نالان هستند ، اتفاق می افتد.

می دانید چرا؟

دلیلش معجونی از جهل و تعصب و ترس است که توسط نخبگان سیاسی در میان توده مردم پخش میگردد.
  • شیردل خراسانی

دو سلاح فراموش شده

شیردل خراسانی | دوشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۵۳ ب.ظ

این روزها درد نیروهای انقلابی را بیشتر درک میکنم ؛ خیلی سخت است که همه زحمات و فشارها و ناسزاها بر گردن تو باشد و آن وقت مسئولین مربوطه درد مردم را نفهمند و در رانت و اختلاس و دستمزد نجومی و فساد آقازادگانشان غوطه ور باشند.


از همه بدتر اینکه هرگاه بخواهی «ابوذر وار» صدای مستضعفان شوی ، «مروان وار» تو را میکوبند و هرگز پاسخگو نیستند.

رهبری چندین سال پیش به نیروهای جوان انقلابی لقب «افسران جنگ نرم» را داد به علاوه یک هدف و دو سلاح...

این افسران کنونی حالا دست به هر کاری زدند تا وظیفه افسری خود در جبهه جنگ نرم را درست بجا بیاورند:

اردوهای جهادی ، طرح های هجرت ، تولیدات رسانه ای و... ولی هرگز توجه نمی کنند که اینها خاکریز است و نه سلاح!!!

سلاح یک افسر جنگ نرم دو عنصر است که مانند «چسب» و «تازیانه» عمل میکند.

این دو سلاح چیزی نیستند جز «تبیین» و «مطالبه گری»

این دو عنصر مکمل یکدیگر هستند ؛ تبیین برای عوام مردم است (همان صاحبانِ انقلاب سابق!!)

زیرا در این فضایی که رسانه های ما به شدت ناتوان از توجیه کردن مردم هستند ، وظیفه یک افسر جنگ نرم این است که با هر روشی که میتواند ، سیاست ها و رویکردهای کلی نظام و انقلاب را برای مردم باز کند و توضیح دهد ؛ آن هم به هر روشی که میتواند : ساخت مستند و کلیپ ، منبر رفتن ، مقاله نوشتن ، گفتگوی چهره به چهره ، گفتگوی درون تاکسی و.... ، هرکس به توانش.

مهم این است که رابطه ملت با نظام و انقلاب بریده نشود و مردم یادشان بیاید "چرا انقلاب کردیم؟" و "چه میخواهیم؟" و "اهداف انقلاب چیست؟"

این کارکرد چسب مانند ، باعث پیوند وجدان های بیدار با انقلاب میگردد و ثمره آن نیرومندی انقلاب است.

ولی سلاح دوم که بیشتر به بوته فراموشی سپرده شده ، مساله "مطالبه گری" است.

مطالبه گری از مسئولین یکی از خواسته های رهبرانمان از مردم بوده ولی به دلیل عدم توجه تاکنون بر زمین مانده است.

امام خمینی (رح) فرمود: "در جمهوری اسلامی همه باید با «انتقادها» و «طرح اشکالات» راه را برای سعادت جامعه باز کنند. البته انتقادها غیر از برخورد خطی و جناحی است"

همچنین امام خامنه ای در جایی فرمودند: "از نظر من هیچ کس «مصونیت آهنین» ندارد، همه در مقابل قانون و مسئولیت های خودشان پاسخگو هستند و «باید» جواب بدهند. همیشه این ملت نیاز دارد به اینکه مسئولان او پاسخگوی مسئولیت های بزرگ خودشان در مقابل ملت باشند و «روح پرسش» و «مطالبه گری» در مردم وجود داشته باشد"

زمانی همگی گمان میکردیم باید در برابر نقد مسئولین توسط مردم ایستادگی کنیم و اشکالاتشان را توجیه کنیم.

علت آن هم این بود که در دهه شصت و هفتاد ما مسئولین را انقلابی میدانستیم و به آنان اعتماد داشتیم (و البته اعتماد نابجایی بود) ولی اکنون با فوران فسادهای مالی و اجتماعی و عقیدتی شمار فراوانی از مسئولین روبرو هستیم.

مطالبه گری در اندیشه انقلابی گری ، گونه ای تازیانه است از جنس #فشار_افکار_عمومی که بر تن مسئولین فرود می آید و باعث می شود که پندار خطا ، کمتر به سراغ مسئولین بیاید و تنها به خدمت بیندیشند و بدانند که دربرابر هرگونه خطا و یا کم کاری ، با تازیانه مطالبه گری روبرو خواهند شد که فرجام آن رسوایی در دنیا و آتش دوزخ در آخرت است.

مگر نه این است که همین مسئولین تا پیش از رای آوردن ، خود را «خادم مردم» می نامیدند؟


  • شیردل خراسانی

قهرمان گرایی یا قهرمان تراشی؟

شیردل خراسانی | دوشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۴۲ ب.ظ

خدا در وجود همه انسانها ویژگی های فراوانی قرار داده که یکی از آنها ویژگی الگوپذیری است!

این ویژگی گاهی با صفات منفی تنه میزند اما در مجموع ویژگی مثبتی تلقی میگردد و خداوند هم گاهی در قرآن الگوهایی را معرفی میکند و برای مثال پیامبر اکرم را الگوی خوب (اسوة حسنة) می نامد. و یا اینکه فردی از امام صادق(ع) میپرسد: "آیا نامگذاری کودکان به نام ائمه تاثیری هم دارد؟" و ایشان پاسخ میدهد که "آری ؛ آیا دین چیزی جز محبت است؟" (نعم؛هل الدین الا حب؟)

بنابراین الگوپذیری ، در مجموع چیز خوبی است و معمولا آن کسی که مردم از او الگو میگیرند ، قهرمان نامیده میشود ؛ پس الگو پذیری به "قهرمان گرایی" و -یا قهرمان سازی- می انجامد.

اما گونه ای الگوپذیری داریم که بر مبنای #جعلیات_تاریخی ساخته میشود و این کار عمدا یا تطورا (کم کم و پیشرفته) انجام میشود!

معمولا قهرمان سازی برای فردی انجام میشود که از نگاه مردم چکیده فضیلت ها باشد.

اما قهرمان تراشی این روزها ، چیزی است که نه بر مبنای فضیلت ها و بلکه بر پایه نیازهای زودگذر است!

من مشکلی نمیبینم که کوروش و دارا (داریوش) و بهمن الگوی ایرانی ها باشد، اما قهرمان سازی از #کوروش_کبیر به دست بسیاری از کسانی که هرسال روز هفتم آبان به پاسارگاد می آیند ، بر پایه حقایق و فضایل کوروش و سیروپدی گزونفون نیست بلکه بر پایه دروغسازی های تاریخی و کج فهمی های ریشه در باستان ستیزی برخی #ابلهان_مذهبی_نما است.

خطر این گونه قهرمان تراشی ها آن جایی است که گاهی برخی خائنین با همین جعلیات تاریخی خادم معرفی میشوند و در نتیجه کم کم در یک رَوَند بلند مدت ، خائنین و ستمگران تبدیل به قهرمان میشوند!

مانند رضاخان که شاهد بودیم در اعتراضات دی ماه در جلوی حرم امام رضا ، به او درود میفرستادند. چرا؟ به دلیل همین جعلیات تاریخی!

اگر به یکی از همان پهلوی دوستان بگوییم :" چند تا از خدمات رضاخان را نام ببر" خواهند گفت:

ساخت راه آهن (همان راه آهن کم فایده جنوب-شمال که از هیچ شهر مهمی نمیگذشت) ،ساخت دانشگاه (در حالی که پیش از آن ، ما دارالفنون را داشتیم) ، یکپارچه کردن ایران (در حالی که بخش هایی از ایران در زمان وی و پسرش به کشورهای دیگر واگذار شد)

آری ؛ باید سوگمندانه گفت که در ایران هرگاه #جهل_تاریخی پدید آمد به دنبال آن #جعل_تاریخ از راه خواهد رسید!
  • شیردل خراسانی